#قبل_از_شروع_پارت_100
زیادی گیج بودم و متوجه منظورش نشدم. سوالی نگاهش کردم. یه دسته از موهام رو از زیر شال روی صورتم ریخت و گفت:
-یعنی اين قدر غیرتیه؟
لبخندم روی صورتم خشکید و چیزی نگفتم. نگاه آدلان هم مشکوک شد. آرش توی ب*غ*لم دست و پا زد و فهمیدم کسی رو دیده. به طرف پله ها برگشتم که آرمان رو دیدم. به ما نزدیک شد و با آدلان با گرمی و صمیمیت احوال پرسی کرد. نرگس آرش رو از ب*غ*ل من گرفت و سلام کرد. جوابش رو دادم. آرش از دیدن مادرش خوش حالی می کرد. گفتم:
- اهوی! چرا ب*غ*ل من نمی خندیدی؟
لپش رو کشیدم که زبون درازی کرد. از کارش همه مون خندیدیم و من از همون لبخندهای نادر زدم؛ که خوشش بیاد و بتونم ب*غ*لش کنم. همون لحظه یه انگشت چال گونه ام رو لمس کرد. برگشتم و دیدم آرمان بود؛ که داشت نگاهم می کرد. هول هولکی سلام و احوال پرسی کردم و رفتم داخل عمارت.
روی کاناپه های جلوی تلوزیون نشسته بودم و خودم رو مشغول یکی از فیلم های شبکه های داخلی، نشون می دادم. بقیه توی پذیرایی نشسته بودند و از هر دری حرفی می زدند. عزیز با ظرف میوه به طرفم اومد که هنوز به من نرسیده، آدلان ظرف رو گرفت و روی کاناپه کنار من نشست و به تلوزیون خیره شد. بعد از پنج دقیقه گفت:
- این زنه چیکاره ی این مرده ست؟
-چه می دونم.
-پس دو ساعته چی داری می بینی؟
چپ چپ نگاهش کردم. خندید و یه هلو برداشت و با چاقو برش داد. یه تیکه برداشتم و خوردم که آرمان با ظرف آجیل روی کاناپه ی کناری نشست و گفت:
- به به! فیلم مورد علاقه ی من.
آدلان ظرف میوه رو روی میز گذاشت و گفت:
- خوب شد اومدی. این زنه چیکاره ی این مرده ست؟
-بستگی به دوبله اش داره. بعضی وقت ها خواهرشه، بعضی وقت ها زنشه.
و م*س*تقیم به من نگاه کرد. آدلان خندید و گفت:
-مرسی از راهنماییت! آخرش چی میشه؟
- مگه من کارگردانشم؟!
- مگه ندیدی؟
آرمان خندید و گفت:
- نه دیگه! گذاشتم با هم ببینیم.
نیکا بالای کاناپه ی ما ایستاد و گفت:
-این چیه که همه رو میخ کوب کرده؟
فرشید نشست و گفت:
-من دیدمش! چرنده.
romangram.com | @romangram_com