#گریان_تر_از_گریان_پارت_52


نمیدونم با چه حرفی باید شروع کنم شاید اول از هرچیز بخوام خودمو توجیه کنم بخاطر این تصمیمی که گرفتم.

نمیدونم میتونی درکم کنی یا نه ولی اینروزا انگار سرراه گلوم یه سد بزرگ زدن که تا میخوام حرف بزنم فوران میکنه اینروزا انگاری قلبم تبدیل شده به اتشکده ای که همه حتی با نگاههاشون درست مثل اتش زیر خاکستر شعله ور ترش میکنن.دلم خیلی گرفته خیلی دوست دارم فریاد بزنم و بگم من دیگه به صفر رسیدم دست از سرم بردارین ولی این هیچ دردی رو ازم درمان نمیکنه.

هرچقدرم که فریاد بزنم روزیو که ماهانو با یک دختر دیدم که لبخندی رو که مدتها از من دریغ کرده بود برای اون فراوون میزد رو نمیتونم فراموش کنم.

هرچقدرم که فریاد بزنم روزیو که مادرم جلوی چشام جون داد نفسای اخرشو کشید و تا اخرین لحظه چشای نگرانشو به من دوخته بود نمیتونم فراموش کنم.

من باید برم هستی باید برم تا فراموش بشم و فراموش کنم.گذشته امو فراموش کنم نمیدونم میتونی منو ببخشی یانه ولی امیدوارم هیچوقت طعم شیرین عشقو بعد اون طعم تلخ خ*ی*ا*ن*ت رو نچشی هیچوقت.

اینروزا هرچقدر میخوام تظاهر کنم که ماهانو فراموش کردم بازم نمیتونم.

زمزمه های عاشقانه اش هنوز توی گوشمه.تو نمیتونی درک کنی وقتی یه نفر مثل من که در تمام طول زندگیم چشمم رو به روی تمام خواسته های نامعقول بستم تا پاک بمونم و تنها ارزویی که داشتم این بود که یه مرد پاک گیرم بیاد کسی که عشقش پاک باشه حرفاش راست باشه عاشقانه هاش واقعی باشه اینطوری بهش خ*ی*ا*ن*ت بشه چقدر براش گرون تموم میشه.


romangram.com | @romangram_com