#گریان_تر_از_گریان_پارت_33
_افرین ادامه بده این حرفا رو کی یادت داده تا جایی که من میدونم تو اینجوری نبودی نظرت چیه جاهامون عوض بشه و من یه چیزیم طلبکار بشم هان.
_من به هیچکس بدهی ندارم تو هم سریع تکلیفتو مشخص کن چون دیگه طاقتم به صفر رسیده
تمام.
اینو گفت و پشت به من به راه افتاد بدون این که مثل هرروز منتظر بمونه تا همراهیش کنم...ایدا رفت ولی من دنبالش نرفتم یعنی غرورم اجازه نداد.
کم من خودم درگیری فکری داشتم که این ایدا خانومم روز به روز یه سازی میزد و میگفت بر*ق*ص.
در جهت مخالف ایدا به راه افتادم.تا وقتی به خونه رسیدم از عمه گرفته تا فامیلای دور این استاد مسخره رو به باد فوش گرفتم.
مرتیکه عقده های از بچگی تا الانشو رو سر دانشجوهاش تخلیه میکنه.حیف که کارم گیره وگرنه یه جفت پا مهمون صورت مبارکش میکردم..وااای خدا جونم تو که تا اینجاش باهام بودی کمک کن امتحان فردا رو هم با موفقیت پاس کنم و بعد همه چیز عالی به پایان برسه.
اون روز تا ساعت سه نصفه شب درس خوندم بعدشم علی رغم میل باطنیم روی کتاب خوابم برد صبح با صدای ساعت که برای پنج کوکش کرده بودم بیدار شدم و یه مرور دیگه هم کردم و به سرعت حاضر شدم و بعد از کلی استرس بالاخره سر جلسه امتحان نشستم.
romangram.com | @romangram_com