#گریان_تر_از_گریان_پارت_28
با امروز میشه سه روز که داداششون به ایران برگشتن.و امروز من دوباره توی همون فرودگاه نظاره گر رفتن مهردادو صنم بودم.
مهردادی که پنج روز میشد دیگه باهاش نامزد نبودم.
رو به صنم گفتم:نری یادت بره یه دوستی به اسم هستی داشتی.
_نه قول میدم زود به زود بهتون زنگ بزنم دلم برای هردوتون خیلی تنگ میشه.ایدا مراقب این هستی دیوونه باش کاردست خودش نده.خب دیگه من برم نمیدونم ملاقات بعدیمون کجاست ولی خداحافظی نمیکنم فقط میگم به امید دیدار.
منو ایدا هم متقابلا مثل خودش خداحافظی نکردیم.ایدا با مهردادم خداحافظی کرد و نوبت به من رسید.
ایدا و ماهان پیش صنم بودن کنار مهرداد ایستادم و چشم تو چشمش دوختمو گفتم:موفق باشی.
_تو هم همینطور خانوم دکتر اینده..
romangram.com | @romangram_com