#گریان_تر_از_گریان_پارت_18
ایدا:اره واقعا هیچ چیزی مثل ایران خودمون نمیشه تو چی فکر میکنی هستی._اولا که چهار سال نه و سه سال و چهار ماه دوما عادت ندارم وقتی یه تصمیمی میگیرم زود بزنم زیرش لحظه به لحظه ی اینجا بودن داره برای من میشه تجربه.سختیمونم همین ترمه از ترم بعد راحت تریم حداقلش بیشتر میتونیم همو ببینیم...ایدا_اصلا کی گفته ما باید حتما فوق بگیریم همون لیسانسش خوب بود دیگه_با مدرک لیسانس پرستارم حساب نمیشی چه برسه به دکتر..الانم اگه نمیخواین فردا با چشای بسته سرکلاس بشینین پاشین بگیرین بخوابین...صنم:راست میگه من خیلی خوابم میاد پاشین.ایدا تو میای تو اتاق من یا تو اتاق هستی میخوابی_مگه از جونم سیر شده باشم تو اتاق تو بخوابم نصف شب مثل دیوانه ها تو خواب حرف میزنی._چه بهتر پس من رفتم بخوابم شب بخیر_شب بخیر.
من و ایدا هم بعد از زدن مسواک رفتیم داخل اتاق من...بعد از کلی جرو بحث کردن سراینکه کی بالای تخت بخوابه و کی روی زمین بالاخره به رختخواب رفتیم.ایدا روی زمین و من روی تخت با این شرط که دفعه ی بعد تغییر جا بدیم...ایدا:هستی یه چیزی بپرسم ازت؟_شما دوتا بپرس_قول میدی راستشو بهم بگی؟_تا ببینم چی میشه_تو نسبت به مهرداد حسی داری...کمی سکوت.خودمم نمیدونستم _نمیدونم_این یعنی امکان داره بهش علاقه مند شده باشی._اسم این دودلی منو علاقه نذار من فقط به مهرداد کمی وابسته شدم بخاطر اینکه تو این مدت همه جا همرام بوده و تنهام نذاشته همین_پس چرا امشب وقتی تو رو زن خودش خطاب کرد یه دفعه رنگت عوض شد و سکوت کردی.._چون تابحال با این لفظ صدام نکرده بود_تو دوست داری با این لفظ صدات کنه..محکم و قاطع گفتم:نه_چراااا دوست داری_خودتو مسخره نکن ایدا بذار بخوابم اینقدرم چرت و پرت نگو_چرت و پرت نیست واقعیته اصلا من چند تا سوال از تو میپرسم تو جواب بده بعد من بهت میگم که حست نسبت به مهرداد چیه قبول..._فقط برای اینکه تو دست از سرم برداری باشه قبول_خیله خب شروع میکنیم.سوال اول وقتی میبینیش ضربان قلبت بالا و پایین میره..کمی فکر کردم_ا..ممم..نه_مطمئن؟_اره_سوال دوم وقتی میبینیش دست پاچه میشی_نه_وقتی خونه نیست نگرانشی؟_نه خوب خودش بزرگ شده دیگه باید مواظب خودش باشه..ایدا با کلافگی گفت:احساس نمیکنی مدل حرف زدنش برات از هرشخص دیگه ای جالب تره_نه مثل ادم حرف میزنه دیگه_بگیر بخواب هستی با کمال اطمینان میگم هیچ تغییری در حست نسبت به مهرداد وجود نیومده.شب بخیر_وا حالا چرا اینقدر عصبانی میشی بی تربیت._برای اینکه دارم به این فکر میکنم که تو یا عاشق یه ادم استثنایی میشی یا یه ادم فضائی.در غیر اینصورت تو خونه میترشی_گمشو کی گفته اصلا بگیر بخواب مریض...اتاق در سکوت فرورفت اینقدر به حرفای ایدا فکر کردم که نفهمیدم چی شد خوابم برد...
از اون روز به بعد حساسیت زیادی نسبت به مهرداد پیدا کرده بودم.روزها رو پشت سرهم میگذروندیم وهرروز صبح که از خواب بلند میشم به تقویم نگاه میکنم اینقدر این کارمو تکرار کردم که روزهای تقویم به پایان رسیدند و ما به استقبال عید یک سال نو رفتیم و به این ترتیب یک سال از از روزی که ما ایران رو ترک کردیم گذشت.. امسال اولین عیدی بود که دور از خانواده ام میگذروندم
سال نوی امسال واقعا برام به یادماندنی بود من،ایدا و صنم کتاب به دست رو به روی سره ی هفت سین نشسته بودیم یه چشممون به کتاب بود چشم دیگمون به ثانیه شمار.دست خودمون نبود بعد از تعطیلات پنج روزه ی عید یک امتحان بسیار بسیار سخت داشتیم.چقدر اون روز مهرداد و ماهان بهمون خندیدن.پنج دقیقه ای مونده بود به تحویل سال که مهرداد کتابا رو از هر سه مون گرفت و تا روز بعد بهمون برنگردوند.اون شب و اون لحظات واقعا جزو بهترین خاطرات زندگیم شدن.بعد از تحویل سال نو همه با هم اول رفتیم باغ وحش بعد از اونم شام مهمون ماهان بودیم به دلیل قبول شدن پایان نامش.
آیدا یه نگاهی به من انداخت و با نگرانی رو به ماهان گفت:ماهان عزیزم چند بار بهت گفتم توی کشور به این غریبی اینقدر ولخرجی نکن...با این حرف ایدا ماهان خندید منو صنم با هم یه نگاه به مهرداد انداختیمو خیلی خونسرد گفتیم:نترس بابا گشنه هفته ی بعد ما مهمون میکنیم حالا هم اگه نگرانی خرج بالا بره فقط برای ما غذا بگیر خودتون نخورین.ایدا با خنده دست به شکمش کشید و گفت:هستی دلت میاد بچم گشنه بمونه؟..با این حرفش همگی خندیدیم و مهرداد میون خنده گفت:هستی دیدی ماعقب موندیم...با گفتن این حرف مهرداد یهو خشکم زد دروغ چرا ولی ته دلم یه جوری شد چرا مهرداد تو این شرایط باید همچین حرفی بزنه نکنه بزنه زیر تمام قولاش.ولی نه مهرداد همچین ادمی نیست.
بالاخره تعطیلات عیدم به پایان رسید و دوباره همه چیز مثل قبل شد..مهرداد عیدی برام یه ساعت اسپرت خرید که خیلی به دستم میاد.منم برای اون یه زنجیر خریدم.هرچند قبول نمیکرد و میگفت بزرگترا باید به کوچیکترا عیدی بدن نه کوچیکترا به بزرگترا.
******
romangram.com | @romangram_com