#گشت_ارشاد_پارت_7


شايسته ايش بلندي کرد و توي اتاقش رفت

بيشتر شبيه سالن مد بود تا مجلس ختم قران

دلش براي مظلوميت قران سوخت انگار براي بعضي ها فقط واسه دو چيز افريده شده بود

1-وقتي يکي ميمرد صداشو قرانو تا ته زياد زياد ميکردن

2-تو همين مجلسايي که مامانش اينا دم به ساعت ميگرفتن همه ميومدن البته بيشترياشون فقط به لباساشون و جواهراتشون ميرسيدن و اينکه هر دفعه يکي رو بورس بود حالا اين وسطا يه قراني رو هم به زبان عربي با لحن هاي عجيب و غريب ميخوندن بدون اينکه اصلا بفهمن معني اين ايه چيه يا اصلا خداوند توي اين ايه ازشون چي ميخواد

سري تکون داد و زير لب گفت:همش تظاهر همش ريا

لباسشو پوشيد و با ناراحتي وارد اون جمع کذايي شد پذيرايي ميکرد در حالي که پوزخند روي لباش بود و به حالت خانم ها نگاه ميکرد

به سوري خانم رفيق فاب مامانش که در حال صحبت با خانم محبي بود نگاه کرد خندش گرفته بود

دائما دستشو تکون ميداد و سعي ميکرد النگوي پهن جديدي که خريده بود رو نشوننش بده بلاخره هم موفق شد چون خانم محبي دائما ازش تعريف و تمجيد کرد

گوشه ي اتاق نشسته بود و همراه بقيه قران رو ميخوند سعي ميکرد حداقل خودش از اون افرادي نباشه که فقط بلدن حرف بزنن پس سعي کرد تا اخر به معني ايات دقيقا توجه کنه


romangram.com | @romangram_com