#گشت_ارشاد_پارت_51
با خوشرويي با همه سلام و عليک کرد و با ديدن شايسته سرشو پايين انداخت و سلام کوتاهي کرد و کنار وايستاد
شايسته نفرتي توي قلبش احساس کرد
پوزخندي زد با خودش گفت:نترس جناب سروان از راه به درت نميکنم کشتي منو با اين ابهت و نجابت
شيطونه ميگه برم بپرسم در مقابل دوست دختراشم انقدر سر به زيره
بالاخره بيرون اومدن و سوار ماشين شدن
توي ماشين حاجي يه دستي به صورتش کشيد و رو به مامانش گفت:ميگم حاج خانم نظرت راجبع به دختر صدرايي چيه؟
مامان اوهومي کرد و گفت:عالي بي نظير تو خانومي هيچي کم نداره
حاجي سري تکون داد و با خنده ي مرموزي گفت:اقا فرزين نظر شما چيه ؟ميپسندي دختررو؟
فرزين نگاه شيطوني کرد و گفت:هرچي حاج اقا بپسنده ما همونو اطاعت امر ميکنيم
ناباورانه نگاهشون کردم اينا با چه رويي دارن راجبع به زينب حرف ميزدن اون دختر پاک و ساده
romangram.com | @romangram_com