#گشت_ارشاد_پارت_5
شايسته هم هميشه با خودش زمزمه ميکرد : خوب مردک نميتوني جلوي هوس و نفستو بگيري نيا اينجا
تو همين فکر بود که يه چيز جالب ديگه به ذهنش رسيد شايدم با خودش فکر ميکنه من معشوقه ي شيطانم
از حرف خودش بي محابا خنديد و به نگاه چپ چپ خانوم ها و اقايوني که توي اتوبوس نشسته بودن هم توجهي نکرد
از توي کيفش دو تا ادامس توي دهنش انداخت و به طرز فجيحي شروع به جويدن کرد
هندزفريشو توي گوشش گذاشت و يکي از اون اهنگ هاي به قول گفتني مبتذلشو گذاشت و شروع به گوش دادن کرد اها ساسي مانکن
چشماشو بسته بود و با ريتم تند اهنگ سرش هم ناخود اگاه تکون ميخورد
ميدونست ايستگاه بعدي پارک سر کوچشونه جايي که اون قرار بود تغير چهره بده
از اتوبوس پايين اومد و به سمت دستشويي پارک رفت ديگه خودشم حالش از اين مسخره بازي هميشگيش بهم ميخورد
حرف سونيا مدام تو گوشش زنگ ميخورد : دختر تو ديونه اي از اون زندان خودتو خلاص کن دو تايي ميريم امريکا زندگي ميکنيم تو اين کشور بودن يعني اسير بودن زندوني بودن قايم موشک بازي............
نميدونست شايدم حق با سوني بود ولي نه تا اين حدم پر دل و جرات نشده بود که به فرار فکر کنه
romangram.com | @romangram_com