#گشت_ارشاد_پارت_41
شايسته موهاي بلندش رو با گيره بست و دو تايي به سمت پذيرايي رفتن سلام و احوال پرسي کردن و کنار عمو رضا نشست
صحبت ها گل انداخته بود که شايسته ياد اين افتاد که فاطمه هفته ي پيش امتحان رانندگي داشت
شايسته:راستي فاطمه امتحان رانندگيتو دادي؟
فاطمه:اره عزيزم
شايسته با ذوق پرسيد:قبول شدي؟
فاطمه:اره همون بار اول
عمو رضا:اره دختر بابايي قبول شد جايزه شم يه ام وي ام کوچولو بود
شايسته وا رفت دوباره حس حسادت به وجودش چنگ ميزد حاجي حتي اجازه نداده بود که بره رانندگي ياد بگيره
حاجي پوزخندي زد و گفت:رضا چه حرفايي ميزني ؟اخه دخترو چه به رانندگي مرد؟
عمو رضا:اين حرفا چيه داداش دختر هم مثل پسر چه فرقي داره؟تازه دخترا بيشتر به ماشين شخصي نياز دارن با توجه به وضع جامعه
romangram.com | @romangram_com