#گشت_ارشاد_پارت_42

ديگه بحث منحرف شد به جامعه و سياست و ............

ولي درون شايسته هنوز غوغايي به پا بود البته بيشتر نگران روز پنج شنبه بود اصلا دلش نميخواست دوباره با امير حسين مواجه بشه

تنها کسي که از شخصيت دوم شايسته خبر داشت اون بود که اين خيلي ازارش ميداد

از بعد دانشکده با قرار بود که بره خونه ي رها

از رها خوشش ميومد از کار هاش

عاشق ريسک کردن و تجربه ي موقعيت هاي جديد بود چيزي که شايسته هم عاشقش بود

کرايه تاکسي رو حساب کرد و زنگ خونه ي رها رو زد

در خونه باز شد و يه پسري با ظاهر مرتب و اراسته بيرون اومد نگاه به از سر تا پاش انداخت و با يه لبخند عجيبي رفت

شايسته شونه هاشو بالا انداخت و زير لب زمزمه کرد :ديوونه س طرف

وارد خونه ي رها شد که صداي رها رو شنيد

رها:شايسته اومدي؟بشين رو مبل از خودت پذيرايي کن تا من برات چايي بريزم

romangram.com | @romangram_com