#گشت_ارشاد_پارت_32
شايسته روي تختش دراز کشيده بود که در اتاقش به شدت باز شد و فرهاد با چهره ي پر از خشم وارد شد
شايسته سر جاش نشست و با وحشت به فرهاد خيره شد
فرهاد: چيه شنيدم دم در اوردي زبونت دراز شده اره؟ادمت ميکنم ما هنوز اونقدرا هم بي غيرت نشديم که هر غطي خواستي بکني رو حرف حاجي حرف ميزني ؟؟؟؟؟؟؟
شايسته با خونسردي بي نظيري از جاش بلند شد و نزديک فرهاد ايستاد و گفت:چيه انگاري يادت رفته منم ازت اتو دارم دلت نميخواد بگم هفته پيش تو پارک چي ديدم که
چند روز پيش از کنار پارکي رد ميشد که مچ فرهاد رو با دوست دخترش توي ماشين گرفته بود
از چهره ي فرهاد هميشه ناراحت بود يه صورت کاملا بسيجي صد البته که زير پوست اين بسيج چه کارهايي که انجام نميداد
بخشي از گشت ارشاد محل رو افراد خود محله به بسيج منطقه سپرده بودن
از دوستاش شنيده بود که پسرارو ول ميکنن ولي دخترارو..................
خدا عالمه هنوز خودش با چشم خودش نديده بود پس قضاوتش دور از عدالت ميشد اگه حرفي ميزد
فرهاد موهاي بلندشو دور دستاش پيچيد کنار گوشش گفت:ببين بچه هر زري ميخواي برو بزن من پسرم و اين چيزا برام طبيعيه ولي تو رو دار ميزنم اگه کوچکترين خطايي ازت سر بزنه مطمئن باش
شايسته خواست حرفي بزنه که دست سنگين فرهاد پشت دهنش فرود اومد
romangram.com | @romangram_com