#گشت_ارشاد_پارت_23
و شايسته تمام ادامس هايش رو خريده بود و بيسکويت ساقه طلايي رو به دخنرک داده بود
کاش از حجم اين غذا ها کم ميشد و جاش به اونايي کمک ميشد که توي فقر و گرسنگي دست و پا ميزدن
شکوفه: شايسته چته ؟مثل اين خل ها زل زدي به سفره بيا بچين ديگه
از شانس بدش موقع نشستن سر سفره درست رو به روي اون پسر که حالا ميدونست اسمش امير حسينه افتاد
زينب کنارش نشست
-راستي داداشت چي کارست زينب؟
زينب:امير حسينمون پليس اگاهيه
-ميدونم بابات گفت تو کدوم بخششه ؟
زينب خنده اي کرد و گفت: پليس امنيت بعضي وقتا توي ميدون ونک گشت دارن نديديش؟
شايسته توي دلش گفت :چرا ديدمش خوبم ديدمش
romangram.com | @romangram_com