#گشت_ارشاد_پارت_2
بهراد روي صندلي نشسته بود و نگاهش ميکرد
براش دست تکون داد و به سمت ميزش رفت
شايسته: سلام خوبي ؟ ببخشيد دير نکردم که
بهراد دستشو به گرمي فشرد و گفت: نه عزيزم منم تازه رسيدم چي ميخوري بگم بيارن ؟
شايسته: اوووووم خوب من که خودت ميدوني گلم پيتزاي قارچ و گوشت
بهراد به سمت صندوق رفت تا سفارشاشون رو بگه
شايسته سرشو برگردوند و دنبال تانيا و سوگل دوستاي دانشکده ش گشت
ديروز يواشکي حرفاشونو شنيده بود و ميدونست امروز قراره دو تايي بيان هيوا
اونم از قصد با بهراد اينجا قرار گذاشته بود تا حسابي دماغ اين دو تا دختر پر فيس افاده رو بسوزونه
حالش از جفتشون بهم ميخورد هر هفته راجبع به دوست پسراي رنگارنگشون حرف ميزدن
ولي اون يه اصلي براي خودش داشت تا زماني که با يکي بود با همون ميموند تا باهاش بهم بزنه
romangram.com | @romangram_com