#گشت_ارشاد_پارت_17
شايسته:چه ساعتي هست حالا؟
بهراد: 6 عصر به بعد
شايسته: فکر نکنم بتونم بيام ولي اگه شد خبر ميدم
بهراد: باشه عزيزم ولي سعي کن حتما بتوني بياي خداحافظ گلم
شايسته: باشه خداحافظ
توي فکر فرو رفت خيلي دلش ميخواست بره ولي مگه ميشد؟چه جوري ميخواست مهموني امشب رو بپيچونه
بعد خودش به خودش پس گردني زد اخه اي کيو ميزارن تو 6 شب به بعد خونه نباشي
امشب قرار بود براي حاجي مهمون بياد و از فاميل هاي منصور خان بودن انگار قرار بود تو يه پروژه کاري باهم شريک بشن
حاجي هم واسه ريختن رفاقت بيشتر طرفو شام با خانواده دعوت کرده بود
ساعت حدود 3 بود که رسيد خونه نميدونست چه خبره باز که شکوفه و مامانش در حال پچ پچ بودن وارد اشپزخونه که شد جفتشون ساکت شدن
romangram.com | @romangram_com