#گشت_ارشاد_پارت_16
حاجي: اين چه حرفيه ما لايق نيستيم بابا
شايسته با خودش فکر کرد الان منصور خان بايد بگه : اي بابا حاجي بند کفشتيم گره بزن خفه شيم
بلاخره کنار هم ايستادن تا نماز بخونن حالا دور دوم مسابقات شروع شد
کي عربيش غليط تره کي بيشتر سجده و قنوتشو طول ميده و مهم تر اينکه کي بيشتر ولظاليين رو ميکشه
ديگه حوصله ي اين مسخره بازيهاشون رو نداشت و با خودش فکر ميکرد: الان حاجي و منصور خان اصلا معني نماز رو ميفهمن کاش به جاي عربي يه کوچولو به فارسيش هم توجه ميکردن و با خودش زمزمه کرد پس حضور قلب چي ميشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
روي تختش دراز کشيده بود و به اتفاق هاي امروز فکر ميکرد و به اون پسرنميدونست چرا اينقدر ازش ميترسيد
توي حياط دانشکده نشسته بود و با سميه و خاطره چايي ميخوردن که بهراد زنگ زد
شايسته:سلام چطوري؟
بهراد:سلام عروسک تو چطوري؟ کجايي انقدر صداي خنده مياد ؟
شايسته: تو حياط دانشکده با بچه ها چطور مگه؟
بهراد:راستش امشب يه مهموني قراره بزرگ بشه خونه شايان دوستم منم دلم ميخواد تو همراهم باشي
romangram.com | @romangram_com