#گشت_ارشاد_پارت_15




شکوفه: به به شايسته خانم چه عجب ما شما رو زيارت کرديم

شايسته: وا شکوفه جون شما که يه سره اين جا تلپي ديگه هر روز ما رو ميبيني

شکوفه: مامان خانم اين دخترتو ادب کن بعدشم اين چه ريختيه واسه خودت ساختي ؟ چند بار گفتم ابروهاتو انقدر نازک نکن صورتت از بس ارايش داشت جلوي منصور ابروم رفت

شايسته: اولا خوب نگاه کن فقط يه پنکيک دارم خيلي بهتر از بعضي هام که زير چادر چشماشون انقدر مداد و ريمل و خط چشم داره از سه متري فلاشر ميزنه دوما به شوهر جونت ياد بده به نامحرم نگاه نکنه

شکوفه: ا ا ا مامان ببينش بگو ببنده دهنشو

مامان: بس کن دختره ي خيره سر ساکت شو بچه

شايسته زير لب غر غري کرد و بيرون رفت و با خودش فکر ميکرد انگار شکوفه خانم يادش رقته انقدر زير چادر ارايش داره که ادم حالش بد ميشه

زمان اذان مغرب بود گوشه ي خونه نشست و به رقابت با حال بين منصور خان و حاجي نگاه کرد

منصور خان: حاجي بفرماييد جلو ما از حضورتون بهره ببريم


romangram.com | @romangram_com