#گشت_ارشاد_پارت_14
به سمت دستشويي رفتن و روسريشو با مقنعه عوض کرد تا با بچه ها برگردن دانشگاه
بهراد: مرتيکه ي نخود اش انگار اين مملکت فقط واسه امثال ايناست الکي به همه چي گير ميدن اصلا يکي نيست بهش بگه به تو نسبت ما با هم چيه
شايسته: واي داشتم قبض روح ميشدم بهراد چقدر کل کل کردي با طرف ؟ اگه ميبردتمون اگاهي بي چاره بوديم
بهراد: منو دست کم گرفتي خانوم خانوما اگه قرار بود وا بدم که تا حالا ده دفعه گرفته بودنم
شايسته نيش خندي زد و گفت: اره ميدونم نميخواد سوابق درخشانتو به رخ بکشي
بهراد: اي اي خانم حسود
جلوي در دانشگاه نگه داشت و شايسته با غرور از بي ام و بهراد پياده شد و زير نگاه حسرت بار دخترا وارد دانشکده شد
ساعت 5 خسته و کوفته وارد خونه شد و با شنيدن صداي خندون شکوفه توي ته دلش غر غر کرد و به سمت جمع رفت
نگاهش به حاجي و اقاي شاکري افتاد که طبق معمول راجبع به بازار حرف ميزدن
به همه سلام کرد و به سمت اتاقش رفت لباساشو عوض کرد حوصله ي داد و بيداد مامانشو نداشت و به سمت اشپزخونه رفت
romangram.com | @romangram_com