#گشت_ارشاد_پارت_147
نرگس:ماشالله به عروس خوشگلم
زينب:واي زن داداش بي نظير شدي بعد اروم زير گوشش گفت :خوش به حال امير حسين
شکوفه هم به سمتش اومد و بدون هيچ حرفي وردي زير لب خوند و توي صورتش فوت کرد
حالا بهش اجازه داده شد که خودش رو ببينه
با اينکه خيلي وقت ها بيشتر از اينا ارايش ميکرد اما اين بار يه زيبايي خاصي توي چهره ش داشت
قبل از تجزيه و تحليل صورتش ارايشگر بلند گفت:اقا داماد اومده عروس خانم بيايد دم در
شايسته با اضطراب به سمت در رفت با خودش فکر ميکرد نکنه امير نپسنده؟ نکنه بهم سرد نگاه کنه و هزار جور استرس ديگه
از حال خودش خنده ش گرفته بود نميفهميد چه چيزي باعث ميشه اين همه کشش نسبت به امير داشته باشه؟
با لرزش دست در باز کرد و نگاهي به قامت رعناي امير با دست گل توي دستش انداخت
براي يه لحظه محوش شد امير واقعا خواستني بود
romangram.com | @romangram_com