#گشت_ارشاد_پارت_145


توضيح بديد دقيقا من چه هرزگي کردم بگيد ديگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فرهاد دستشو بالا برد که توي دهنش بکوبه که محبوبه خانم داد بلندي زد و گفت:اي خدا بس کنيد ديگه همين جوري از دستتون دارم دق ميکنم الان خانواده ي صدرايي ميرسن شما ها مثل خروس جنگي افتاديد به جون هم

تو همين حال زنگ خونه زده شد و محبوبه خانم با دستپاچگي توي صورتش زد و فرهاد رو از شايسته جدا کرد و شايسته رو براي پوشيدن لباس به سمت اتاقش هول داد

شايسته با نفرت در کمد رو باز کرد و يه لباس راحتي تنش کرد و اولين مانتو و شلواري که به دستش ميومد رو تنش کرد و بيرون زد

با ديدن نرگس خانم و زينب خنده ي مصلحتي کرد و به سمتشون رفت و بعد احوال پرسي و رو بوسي به سمت در براي رفتن به ارايشگاه رفتند

امير حسين جلوي در ايستاده بود و با موبايلش صحبت ميکرد

شايسته نگاهي بهش انداخت و توي دلش گفت :دمت گرم چقدر کت و شلوار بهت مياد

يه کت و شلوار مشکي تنش بود که اندام ورزيده و کشيده ش رو خيلي برازنده تر نشون ميداد

اخم عجيبي رو گره هاي پيشونيش افتاده بود ولي جاي اينکه بد به نظر بياد جذبه ي صورتشو بيشتر کرده بود

امير حسين در حال هماهنگي با سامان براي هماهنگ شدن کار هاي اداره بود اين چند روزه خيلي سرش شلوغ بود و اين عروسي هم شده بود قوز و بالا قوز


romangram.com | @romangram_com