#گشت_ارشاد_پارت_12

ناخود اگاه بلند شد و به سمت اونا رفت

خودشم نميدونست داره چي کار ميکنه چون امروز کلا مرخصي تشويقي بود

جلوي تختشون ايستاد و با اخم به تک تک شون خيره شد

بهراد خنده اش رو خورد و رو به امير حسين با لحن حق به جانبي گفت:فرمايش؟ نگاه داره ؟

شايسته با ترس نگاه ميکرد و روسريشو تا اخرين حد ممکن جلو کشيد و اروم کنار گوش بهراد گفت: چيزي نگو گشته ؟

بهراد با تعجب نگاهش کرد

امير حسين : خانم ها و اقايون با هم چه نسبتي دارن ؟

شايسته رسما قبض روح شده بود اگه پاي خانوادش به اين قضيه باز ميشد بي چاره ميشد پوست تنشو ميکندن هم حاجي هم فرهاد و فرزين

بهراد چشماشو تنگ کرد و گفت: اولا شما؟ دوما ربطي در هر صورت به شما نداره

امير خونسردانه کارت شناساييشو در اورد و نشون داد

حالا رنگ از رخ همه به وضوح پريده بود

romangram.com | @romangram_com