#گشت_ارشاد_پارت_109


اگه خدا نميزد پس سر اين پسره بايد حسرت به دل مردم ميموندي

شايسته چشماشو به هم فشار داد تا شايد سردردش کم تر بشه

شايسته:چي شده مامان کي بود

محبوبه:هيچي هفته ي ديگه بله برونه فاطمه س زن عموت زنگ زده بود وعده بگيره ما رو

برق خوشحالي تو چشماي شايسته درخشيد و رو به مادرش گفت:واي راست ميگيد ؟کي هست حالا

محبوبه:طرف دکتره پسر دوست عمو رضاس

شايسته لبخندي زد و گفت:خوب مبارک باشه خوشبخت بشن

محبوبه:اره خوب دخترايي که سر به زير باشن سنگين باشن بهترين بخت ها براشون ميا

شايسته زير چشمي نگاهي بهش کرد و گفت:اره من دختر بديم تازه فهمديد

به سمت اتاقش رفت و خودشو رو تخت ولو شد و زار زار به حال خودش گريه کرد ديگه طاقت اين همه تحقير شدن و مقايسه شدن رو نداشت


romangram.com | @romangram_com