#گشت_ارشاد_پارت_110
حاظر بود هرجوري شده از اين خونه بره حتي اگه جايي که ميره مساوي جهنم با
*************************
رها اروم اروم به هوش ميومد و چشماشو با درد باز ميکرد اولين چيزي که ديد يه اتاق سفيد بود و بوي الکلي تيکه توي دماغش پيچيد ميتونست حدس بزنه تو بيمارستانه
از اتفاقي که براش افتاده بود دوباره چشماش پر از اشک شد
اخه چرا مگه اون تو اين دنيا سهمي نداشت
چرا اين همه بدبختي و زجر نصيبش شده بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با نفرت به دور برش نگاه کرد و با خشونت سرم از دستش کشيد و به شدت شروع به داد زدن کرد
پرستار سريع وارد اتاق شد و سعي در اروم کردن رها داشت ولي واقعا فايده اي نداشت
امير با حيرت به صحنه ي رو به روش نگاه ميکرد
رها سعي داشت فرار کنه ولي پرستار ها جلوشو گرفته بودن اونم از ته دل زجه و ناله ميزد و اشک ميريخت
انقدر لحنش التماس وار بود که امير ته قلبش سوزشي احساس کرد
romangram.com | @romangram_com