#گندم_پارت_9
کامیار-چطورصبح به این زودی اومدی این طرفا؟باسامان کارداری؟
آفرین نگاهی به من کرد وسلام کردکه جوابش رودادم وگفت:نه باتوکاردارم.
کامیار-جونم بگو!
آفرین-اومدم قورباغه توبهت پس بدم!
کامیار-کدوم قورباغه م رو؟
آفرین-همونکه انداختی تواتاقم،شوخی قشنگی نبود!خیلی ترسیدم!
کامیار-توازدیو سه سرم نمی ترسی،چه برسه به یه قورباغه!بعدشم من اینکارونکردم.
آفرین-پس کی کرده؟
کامیار-خب معلومه خود قورباغه هه!
آفرین-آخه قورباغه هه همینجوری خودش از پنجره می پره می آد تو تختخواب من؟!
کامیار-پس من همینجوری ازپنجره می پرم میآم توتختخواب تو؟خب قورباغه هه می پره دیگه!حالازبون بسته رو چیکارش کردی؟
آفرین-بابام گرفت وانداختش تویه شیشه!
کامیار-اِ...!گناه داره زبون بسته !
آفرین که می خندید گفت:حق شه!تااون باشه دیگه بی اجازه نیادتواتاق دخترخانوما!
romangram.com | @romangram_com