#گندم_پارت_5
-صبحونه نخوردم که!
کامیار-بپریه لقمه غازی کن وبیا!
((تااومدم یه چیزی بگم که صدای یه جیغ ازته باغ اومد!))
-کی بود؟!
کامیار-صدا،صدای آفرین بود!حتما یه پدرسوخته ای یه قورباغه انداخته تواتاقش وترسوندتش!
-قورباغه انداختی تواتاقش؟!
کامیار-چرامن؟!
-آخه اینجا وقتی هر دختری بایه لبخند وعشوه می گه ((پدرسوخته))منظورش تویی؟!
کامیار-دستت درد نکنه!بعدازیه عمر پسرعمویی حالا من شدم پدرسوخته؟!
-خب آره دیگه!
کامیار-پاشوکاراتوبکن بریم واینقدر به مردم بهتون ناحق نزن!
((یه دفعه صدای یه جیغ دیگه ازیه طرف دیگه باغ اومد!))
-این یکی کی بود؟!
کامیار-چطورتوصداهارو تشخیص نمی دی؟!این صدای دلارام بود دیگه!حتما یه پدرسوخته دیگه م یه قورباغه دیگه انداخته توتختخوابش!
romangram.com | @romangram_com