#گندم_پارت_37
-آره.
کامیار-بعدگندم چیکارمی کرد؟
-اولش متوجه نبود.بعدمن ازخودم خجالت کشیدم واومدم برم که یه چوب خشک زیر پام صداکرد ومتوجه شد!سرشو بر گردوند طرف منوواونم نگاهم کرد!بعدهمینجوری دوتایی همدیگرونگاه می کردیم!بعدیه دفعه صدای توبلند شد!و منم ترسیدم وفرار کردم!
کامیار-یعنی درواقع من بی موقع سررسیدم!
-آره بابادیگه!
کامیار-یعنی درواقع میشه گفت که من مزاحم نگاه کردنتون شدم؟!
-آره!نمی شدیه خرده دیرترمی اومدی؟!
کامیار-چرا،میشد.الآنم که طوری نشده میشه جبران کرد.
-جون من؟چه طوری؟
کامیار-تویه دقیقه همین جا بشین تامن برگردم!
-باشه اما زود بیا!
کامیار-یه دقیقه ای می آم!
ازرونیمکت بلند شدورفت یه خرده جلوتر وازپای یه درخت یه قلوه سنگ ورداشت واومد طرف من که فهمیدم چه خیا لی داره ودررفتم طرف خونمون اونم دنبالم کرد حالا من هی میدوئیدم واونم پشت سرم!
-چراهمچین می کنی دیوونه؟!
romangram.com | @romangram_com