#گندم_پارت_36
کامیار-خب اینو بگودیگه!پس یه نگاه کوچولونبوده؟!ای شیطون!!حالا زودتر بگو دیگه چی بوده؟
-یکی دودقیقه همینجوری واستاده بودم ونگاهش می کردم!
خنده ازرولبش رفت ودوباره مات شدبهم ویه خرده بعدگفت:
-یکی دودقیقه فقط نگاهش می کردی؟
-آره!
کامیار-چیزعجیبی توش دیده بودی که بهش مات شده بودی؟
-یعنی چه چیز عجیبی؟
کامیار-مثلا لباس تنش نبود واین چیزا!
-نه!لباس تنش بود!یه شلوارجین ویه تی شرت!خیلی م بهش می اومد!
کامیار-خب توپس چی روواستاده بودی ونگاه می کردی؟
-خودگندم رودیگه!
کامیار-بذارببینم خوب حالیم شده یانه!تویکی دودقیقه پشت پنجره عمه اینا واستاده بودی وفقط گندم رونگاه می کردی درسته؟
-آره!
کامیار-فقط م همین؟
romangram.com | @romangram_com