#گندم_پارت_35

-توازپیش من اومدی اینجا وفقط دزدکی از پنجره گندم رونگاه کردی؟!

-خب،آره.

کامیار-بروگم شو!داری سربه سرم میذاری؟

-نه بجون تو!

کامیار-یعنی توازوقتی که ازمن جداشدی فقط انقدررسیدی که بیای اینجا وبری پشت پنجره و دزدکی گندم رونگاه کنی؟

-آره!

کامیار-توکتاب قانونم هی می گشتی که بفهمی این نگاهی که دزدکی کردی جرمه یاجرم نیس؟!

-آره دیگه!

کامیار-پس انقدر ترست واسه چی بود؟!

-برای همین که یه نفر یه دفعه منو ندیده باشه!

همینطوری مات منو نگاه کرد ویه خرده بعد گفت:

-خاک برسرت کنن سامان!تودوساعته وقت منو تلف کردی واسه یه نگاه دزدکی؟

-یه نگاه که نبود!

یه دفعه خندید وگفت:


romangram.com | @romangram_com