#گندم_پارت_34

-نگاه کردم کسی نبود اما...

کامیار-وسواسی شدی به دلت بدنیار!

-اگه کسی دیده باشه چی؟

کامیار-خب اونوقت یه شاهدم هس!کاریه خرده مشکل میشه البته تواین روز وروزگار میشه شاهدم باپول خرید پس پول برای چی خوبه!واسه همین وقتا دیگه اما من یه چیزی برام خیلی عجیبه هرچی م میخوام به خودم بقبولونم نمیتونم!

-چی رو؟

کامیار-اینکه تواین بیست،بیست وپنج دقیقه توچه جوری ازپیش من رفتی وامدی اینجا ومحل روبررسی کردی وکشیک طرف روکشیدی وبی سروصدا کارتو کردی واومدی بیرون!!بجون تو هرچی به خودم فشار می آرم که اینو بفهمم نمی تونم!

-خب کاری نداشت که!

کامیار-واسه من که خیلی عجیبه!من با تموم زرنگی م توکمترازیکی دو ساعت نمی تونم تموم کارایی که تودرعرض بیست دقیقه کردی،بکنم!واقعا عجیبه!جداحیرت آوره!اونم ازآدمی مثل تو انقدرشل ووارفته!جداباید بهت تبریک گفت! منو باش تبریک چیه؟بایدبهت نشان افتخارداد!

-گم شوتوام!دیگه اینم کاره که آدم انقدرطولش بده؟!

کامیار-بابادست مریزاد تو چه طوریه شبه انقدرمتحول شدی؟نکنه راه جدیدی پیداکردی؟جون من اگه به سیستم جدیدی برخوردی به منم یادبده!

-سیستم جدیدچی؟

کامیار-همین کاری که کردی وتوقانونم نوشته که جرم نیس دیگه!

-همین که رفتم دزدکی ازپنجره گندم رونگاه کردم؟!

یه آن ساکت شدویه خرده منو نگاه کرد وبعدگفت:


romangram.com | @romangram_com