#گندم_پارت_188

کامیار-احساس محساس روولش کن!اون کارتونم فقط یه جاشودوست داشتم!

-حتما همون جاکه فرشته هه می آد کمک سیندرلا

کامیار-نه خره!اونجا که اول کارتون پرنده ها می رن سیندرلا روازخواب بیدار می کنن واونم می خواددوش بگیره وبره سر نظافت خونه!

-واقعا که کامیار!

کامیار-خب علاقه س دیگه!

آقابزرگه یه نگاهی به کامیار کرد وگفت:

-بلند شین برین به کارتون برسین!

کامیار-وقت دواخوردنتون شده؟

آقابزرگه-برو پسر این قدر سربه سر من نذار!

من وکامیارخنده مونو خوردیم وبلند شدیم که آقابزرگه گفت:

--سامان اگه دوباره گندم زنگ زد زود خودتوبرسون به من!می خوام دوکلمه باهاش حرف بزنم!

-چشم آقابزرگ

آقابزرگ-بسلامت

دوتایی ازخونه آقابزرگه اومدیم بیرون ورفتیم یه جای خلون باغ نشستیم وبه کامیار گفتم:


romangram.com | @romangram_com