#گندم_پارت_178

کامیار-چرامن خوشم بیاد؟اونا که چهل پنجاه سالشونه باید خوششون بیادکه می تونن یه دختر بیست وخرده ای سال کوچیکتر ازخودشونو بگیرن من اگه بخوام طبق این فرمول عمل کنم باید برم دم زایشگاه واستم وتا یه دختر بچه رو دکتر سزارین کرد وبه دنیا اورد درجاعقدش کنم!

لیداکه همه ش می خندید گفت:

-وای که چقدر عالی میشه!

کامیار-آره،فقط بچه داری میفته گردنم!

لیدا-عوضش بیست سال بعد کیف می کنی!

کامیار-ازشانس من تاپنجاه سالم بشه یه سکته ناقص می کنم ومی افتم گوشه خونه!

لیدا-بازم خوبه چون یه پرستار خوشگل داری!

کامیار-به چه دردم می خوره اون پرستار خوشگل؟من پرستارخوشگل رو الان که سالمم لازم دارم نه وقتی افلیج شدم!

لیدا-خب حالا که اینطوریه بیا بامن عروسی کن!

کامیاریه نگاهی بهش کرد وگفت:

-دوساعته منو به حرف کشوندی که صحبت روبرسونی به اینجا؟خب ازهمون اول اینو می گفتی؟

لیدا-خب حالا گفتم!توچی میگی؟

کامیار-نه قربونت!همون برم دم زایشگاه واستم انگار بهتره!

لیدا-خیلی دلت بخواد!


romangram.com | @romangram_com