#گندم_پارت_165

کامیار-چطورمگه؟

ژاکلین-اختلافش باپدرومادرش خیلی زیاد بوده؟

کامیار-تقریبا!

ژاکلین-خداکنه من اشتباه کرده باشم!

-ژاکلین خانم خواهش می کنم اگه چیزی می دونین زودتر بگین ماباید زودتر خودمونو به گندم برسونیم ممکنه هرلحظه ازاونجایی که هس بره!

ژاکلین-ببینین حوا فرد خاصی نیس!یه ایده س!

-ایده؟

ژاکلین-ماها یعنی من وگندم ودوستامون خیلی درمورد این مسائل صحبت می کردیم!

کامیار-چه مسئله ای؟

ژاکلین-آدم وحوا!مردوزن!معتقدبودیم که حوایه مظهره!یعنی این ایده گندم بود!

-مظهرچی؟

ژاکلین-تکامل!تکامل آدم!

من وکامیارفقط نگاهش کردیم که گفت:

-می دونم شاید براتون خنده دارباشه اما موضوع اصلی اینه که گندم معتقد بود آدم بدون حوایه چیز ناقص بوده وبااومدن حواکامل شده!گندم معتقد بود که هرچیزی بانیمه دیگه ش کامل میشه حوام یه نیمه دوم بوده!نمی دونم میفهمین یانه؟


romangram.com | @romangram_com