#گندم_پارت_161

کامیار-منم دنبال عقلم میرم وپولم!فکر کنم من زودتر به نتیجه برسم!

-می دونی گندم این شعرو کی خوند؟

کامیار-آره،ده دقیقه پیش!

-الآن رونمی گم که!دفعه قبل رو می گم!یادته باافرین اینا یه شب جمع شده بودیم توباغ؟

کامیار-آره!چه شبایی م بود!

-یادته گندم یه مرتبه شروع کردیه شعروخوندن؟

کامیار-نه.من وقتی باآفرین اینا جمع می شدیم توباغ به شعرواین چیزا توجه نمی کردم!حواسم جای دیگه بود.

-گم شو!همون موقع که دلارام سربسرش گذاشت!

کامیار-حالا توبگو شاید یادم اومد!

-اون شب گندم یه شعری خوند.

کامیار-همین شعر بود؟

-نه،انگاریه شعر دیگه خوند!

کامیار-خب،چه ربطی داره؟

-نمی دونم.


romangram.com | @romangram_com