#گندم_پارت_160
کامیار-کدومش؟
-توبه من خندیدی!
کامیار-خب خره ازرو همین شعر می تونیم پیداش کنیم دیگه!بخون ببینم!
-توبه من خندیدی
ونمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب رادزدیدم
کامیار-خب تاهمینجابسه!باید تفسیر بشه!بقیه شو خودم بلدم!طبق این شعر معلومه که خیال داره بره دزدی کنه یعنی ماباید بریم دم یه باغ که سیب داره!تااومد وخواست سیب بدزده دستگیرش کنیم!
پاشو باید بریم که اتفاقا قراره بیاد همین نزدیکی ها الآن نزدیک ترین سیب بهش سیب شمرونیه!پاشو معطل نکن!
بهش خندیدم.
کامیار-ولی خدابه دادش برسه تموم این باغای بزرگ رو کله گنده ها دست گذاشتن روش واسه قطع کردن درختاوبرج سازی!اگه بفهمن یکی یه دونه سیب ازتوباغشون دزدیده تااعدامش نکنن راحت نمی شینن!
-باید دنبال دلم برم!حتما پیداش می کنم!
کامیار-ولی به نظر من دنبال عقلت بری بهتره ها!
-نه،دنبال دلم میرم واحساسم!
romangram.com | @romangram_com