#گندم_پارت_16
آقابزرگه-خیلی ازاین بازیا خاطره داری نه؟
کامیار-آره!مخصوصا بعدازاین بازیا که خسته میشدیم وزن وشوهر بازی می کردیم اونش خیلی خاطره انگیز بود!
من مرده بودم ازخنده!آقابزرگه یه نگاهی بهش کرد وگفت:
-الآن که دیگه از این بازیا نمی کنین؟!
کامیار-نه بابادیگه!
آقابزرگه-خب،الحمدالله.
کامیار-آره بابا!کی دیگه حوصله داره جومجومک برگ خزون ویه قل دوقل ولی لی لی لی حوضک بازی کنه؟!همون عروس دوماد بازی ازهمه بهتره!
آقابزرگه-ذلیل بشی پسر!آخه توچرااینطوری دراومدی؟
کامیار-اِ...!مگه خودتون همیشه نمی گین ماها بایدبا دخترعمه هامون عروسی کنیم؟!
آقابزرگه-خوب آره امامنظورم عروسی واقعیه!
کامیار-خب منم واقعی واقعی بازی می کنم دیگه!
آقابزرگه-توغلط می کنی پدرسوخته!
کامیار-یعنی شما میگین تمرین نکرده بریم زن بگیریم؟!
آقابزرگه-این چیزا تمرین نمی خواد!
romangram.com | @romangram_com