#گندم_پارت_151

کامیار-پاشو بریم که دیگه داری چرت وپرت می گی.

-کامیار یعنی این جریان بالاخره چی میشه؟

کامیار-ببین حالا خودت کرم داری!من هی می خوام بلند شم برم بخوابم تونمیذاری!

-کجا بری بخوابی؟باید دوتایی بریم خونه اقابزرگه!

کامیار-من سی سال نمی آم اونجا!اون چه شبی؟شبی که توچشمات واشده؟

-لوس نشو پاشو بریم!

کامیار-برو گم شو!من بیست وخرده ای سال باآبرو زندگی کردم!امکان نداره یه شبه تموم این سابقه رو خراب کنم!

-باز شروع کردی؟

کامیار-برادر چه توقع بی جایی ازمن داری؟من اهلش نیستم!یکی دیگه رووردار برو!

-پاشو بریم به جون توصبح بیدار نمی شیم آ!

کامیار-می ام اما به شرطی که من پیش آقابزرگ بخوابم وتوام بری تویه اتاق دیگه بخوابی!

-من رفتم خداحافظ!

کامیاراِ خره باز جازدی؟توالان باید باخشونت مچ دستای منو بگیری وبا خودت ببری صبرکن ببینم!

***


romangram.com | @romangram_com