#گندم_پارت_150
کامیار-بی خودکردی!حداقل اینو ول کن برو سراغ عباس آقا.هم جوون تره وهم برورودارتر!
مش صفر-آقاکامیار باز گذاشته به شوخی پاشم برم که دوسه ساعت دیگه آفتاب می اد بالا!
اینو گفت وسیگارش رو خاموش کرد وازجاش بلند شد وگفت:
-شمام پاشین برین بخوابین!اینن وقته شب ادم خوب نیس زیر درختا بشینه!
کامیار-اتفاقا این وقته شب بهترین وقته که ادم زیر درخت بشینه!منتها نه باتو واین سامان!برو بگیر بخواب!
مش صفر خندید وخداحافظی کرد ورفت که کامیار به من گفت:
-پاشیم ماهام بریم دیگه.
-می دونی چی دلم می خواد؟
کامیار-نه.
-دلم می خواد بدونم الان دلارام چیکارداره میکنه!
کامیار-به توچه مربوطه؟
-آخه دلم براش سوخت کاشکی زودتر بهم گفته بود!
کامیار-ببینم!مگه دل توهواپیماس که هر کی زودتر رزروش کنه می تونه بیاد توش بشینه!؟
-نه یعنی این که اگه زودتر گفته بود کار به اینجاها نمی کشید
romangram.com | @romangram_com