#گندم_پارت_145
-بهم کلک زدی!کاغذش کاغذ معمولیه!کاغذسالنامه نیس!
کامیار-توکلک خوردی!چون ترسیده بودی هول ورت داشت که نکنه حواست پرت شده باشه وواقعا توکاغذ سالنامه نامه رونوشته باشی!
دلارام-چرااینکارو می کنی؟
کامیار-چه کاری رو؟
دلارام-همینکه این نامه رودادی به من!
کامیار-عشق مقدسه!احترام داره!الانم دیگه فرقی نمی کنه که کی اینکارو کرده!مهم ضربه ای که به اون دختر بیچاره خورده!اگرم معلوم بشه کارتو بوده،دیگه چیزی عوض نمی شه!اما فقط این وسط تومی مونی ووجدانت!خداحافظ.
دست منو کشید ودوتایی راه افتادیم که بریم لحظه آخر برگشتم وبهش نگاه کردم همونجوری توچارچوب پنجره واستاده بود ومنو نگاه می کرد برگشتم طرفش وسرمو انداختم پایین وگفتم:
-منو ببخش دلارام.اگه زودتر متوجه می شدم یااگه خودت زودتر بهم گفته بودی الان وضع فرق می کرد.
دلارام-چی روبهت می گفتم؟
-همین مسئله رو.
دلارام-می اومدم بهت چی می گفتم؟بهت می گفتم که دوستت دارم!
-خب آره!چه عیبی داشت؟
دلارام-هیچ فکر کردی که یه دختر ایرانی بااین تربیت هیچ وقت نمی تونه یه همچین چیزی به یه پسر بگه؟تواصلا می دونی که تواین چندساله چه حرفایی بوده که می خواستم بهت بگم اما نتونستم!؟مادخترا همیشه باید احساس روتو قلب مون خفه کنیم تنها جایی که تونستیم حرف دلمون رو بزنیم تودفتر خاطرات مونه!حتی تو،خودتم یه همچین چیزی رو از یه دختر ایرانی نمی تونی قبول کنی چون تربیت توام همینجوریه!اگه یه روز می اومدم بهت می گفتم که سامان دوستت دارم بلا فاصله ازمن بدت می اومد پیش خودت می گفتی چه دختر جلف وبی حیا یی یه!درسته؟
-نمی دونم،شاید!
romangram.com | @romangram_com