#گندم_پارت_135
بعد به مادر منم گفت:
-شمام بیا امشب خیلی حرفا هس که باید بهم بگیم.
اینو گفت وزیر بغل عمه کوچیکم رو گرفت وبلندش کرد مادرمم رفت کمکش وسه تایی رفتن توخونه آقای منو چهری م باپدرم وعموم رفتن خونه و ما موندیم من وکامیار و کاملیا وکتایون
کتایون-داداش گندم راست راستی سر راهیه؟
کامیار یه نگاهی به کتایون کرد وبعد رفت جلوش ونشست روزمین که هم قد کتایون بشه!بعد بازوهای کتایون روگرفت تودستش وگفت:
-توکه دختر به این خوشگلی هستی چرا لب و دهن به این قشنگی وزبون به این قندی روبااین حرفا کثیف می کنی؟
کتایون-آخه اینا می گفتن!
کامیار-اونا غلط کردن!
کتایون-اصلاداداش یه بچه که سر راهی یه یعنی چی؟
کامیار-یعنی یه طفل معصومی به هزار دلیل نتونسته به حقش برسه!به همون حقی که توبهش رسیدی!
کتایون-چه حقی؟
کامیار-حق داشتن پدرومادر.یعنی پدرومادرت مال خودتن ولی این بچه ای که می گی پدرومادرش مال خودش نبودن حالا یا مردن یادوستش نداشتن ودادنش به یکی دیگه!
کتایون-حالا گندم چی میشه؟
کامیار-هیچی!مثل سابق!مگه چیزی فرقی کرده؟گندم همون گندمی که تاحالا بوده!بایه کلمه حرف مفت که نباید زندگی آدم خراب بشه!
romangram.com | @romangram_com