#گندم_پارت_130

-واقعا که لوسی کامیار من که رفتم!

کامیار-خاک برسر شیر برنج ت کنن!وقتی من این حرفا رو می زنم تونباید بترسی ودربری باید بیای جلو!

-بیام جلوکه داد بزنی؟

کامیار-خره،من وانمود می کنم که می خوام داد بزنم،مطمئن باش که هر قدم که توبیای جلوترصدای منم می آد پایین تر!

-توبالاخره بااین شوخی هات یه بلایی سر ما می آری!من رفتم!

کامیار-اگه بری جیغ می کشم!

-به درک!هر غلطی می خوای بکنی بکن!

کامیار-خره نرو،شب به این خوبی ،مهتاب به این قشنگی درختا به این گنده گی فصل بهار به این طراوت حداقل بیا یه فیلم هندی بازی کنیم!

-بیابریم دیر شد الان گندم بیدار میشه ها!خوبه حالا اقابزرگ بهت سفارش کرده ها!

ازپشت درخت اومد بیرون وگفت:

-آخه هرچی من دارم نقل قول ازطرف افرین می کنم تووصل می کنی به من وخودت!

-آخه توبد حرف می زنی منم که حواس حسابی برام نمونده!

کامیار-بابامی گفت که پدر ومادرش می خوان آفرین روبدن به من ودلارام روبه تو!فهمیدی حالا!

-جون من راست میگی؟


romangram.com | @romangram_com