#گندم_پارت_128

-اِ گم شو!

راه افتادیم

کامیار-اره خلاصه می گفت اگه اینجا فروخته بشه تکلیف من وتوام روشن می شه!

-ببین!بازم همونطوری گفتی!

کامیار-چی رو؟

-گفتی تکلیف من وتو روشن می شه!

دوباره واستاد وگفت:

-ببین سامان جون اگه نظری چیزی به من داری بهت بگه که هممش خیال خام؟!من ازاوناش نیستم که تایه گوشه باغ میون درختا کسی گیرم بیاره هول بشم وخودمو ول بدم توبغلش!دارم بهت می گم که فکرای بی خود نکنی؟

-گم شوکامیارالان وقت شوخیه!؟

کامیار-حالا اگه چشمت بین این همه دختر منو گرفته حداقل اول به خودم بگو تازه زوده یه خاکی توسرخودمون بکنیم!

-اصلا باتونمی شه حرف زد بیابریم!

کامیار-خیلی خب قهر نکن بهت می گم!

-زود بگورسیدیم!

کامیار-ببین من الان می خوام نقل قول کنم ازطرف آفرین اگه وسطش گفتم من وتومنظورم ازتوتو نیستی آ!یعنی تکلیف من وتواین وسط روشن نخواهدشد که نخواهدشد!به چنددلیل!اول اینکه من هنوز سن وسالی ندارم ودهنم هنوز بوی شیر میده بعدشم من ازمردای دست وپاچلفتی وشیر برنج مثل توخوشم نمی آد!رد مورد علاقه ی من ترجیحا باید یه خرده هیز و یه کمی م بی حیا باشه فهمیدی یانه؟پس اگه وسط حرفم گفتم من وتو به دلت صابون نزن!واون دندونای صاحب مرده تم واسه تن وبدن من تیز نکن مرتیکه کوفتی!


romangram.com | @romangram_com