#گاهی_عشق_از_پشت_خنجر_می_زند__پارت_86
-سلام رویا..
-سلام.خوبی؟
-خوبم.من کی بهت گفتم یه زنگ به من بزن!کارت داشتما..
-وقت نشد!خوب..کاری داشتی؟
-میخوام ببینمت!
-نمیشه از پشت تلفن بگی؟
-بیا خونمون..بزار مامانمم ببینتت.
-حالت خوبه آرتمن؟من بیام بگم دوست آرتمنم؟یا بگم دوست امیررایام؟بگم اومدم چی کنم؟
خندید و گفت:بیا اونش با من!بگو مشاور کاری آرتمنم،اومدم چند تا چیز بهش بدم!تازه مامانم خیلی اپن ماینده!
-اپن مایندیش تو حلقم! اصلا بیام که چی بگی؟یه جای دیگه قرار بزار!
-بیا از اونجا می برمت جاهای بهتر...
من:آرتمن اصلا درسته؟من و تو جز چند تا مهمونی و بیرون رفتن با هم ارتباطی نداشتیم.فقط دو تا دوست!
-یعنی تو خونه ی دوستت نمی ری؟بیا رویا...خوش میگذره!
romangram.com | @romangram_com