#گاهی_عشق_از_پشت_خنجر_می_زند__پارت_3

آناهیتا داد زد:رسیدی؟به حرفم رسیدی گلاره؟همون موقع نگفتم که به اون آشغال اعتماد نکن!.نگفتم؟.عاقبت ترانه رو ندیدی؟ نگفتم امیررایا هیچ کس رو جز خودش دوست نداره..نگفتم ؟؟..گفتم اون هیچ حسی به تو نداره ولی گفتی عاشقشم و اونم به من نظر داره..امیررایا همینه...همه عاشقش می شن..چون مهره مار داره اما امیررایا متعلق به هیچ کس نیست!.همه با اون هستن ولی اون با هیچ کس نیست!.همه یه حسی بهش پیدا میکنن ولی سروته احساسشون بدبختیه،شکستگیه،نابودیه!...

ترانه سرش پایین بود.آروم اشکش رو پاک می کرد.هر وقت بحث امیررایا پیش می اومد ترانه ساکت می شد و بی صدا گریه می کرد..دیگه نمی تونست تا چند ساعتی حرف بزنه...حالا هم که گلاره..! ولی عشق ترانه به امیررایا هوس نبود،یه عشق صاف و ساده بود.گلاره هم به عاقبت ترانه دچار شد.ترانه بهش گوشزد کرده بود ولی گلاره گفت که حس امیررایا به اون فرق داره...گلاره بهترین دوستم بود.خواهرم...

***

همه دور هم نشسته بودیم.نفس عمیقی کشیدم و گفتم:من می خوام انتقام ترانه و گلاره رو از امیررایا بگیرم.می خوام بشکونمش.. نابودش کنم..

اول همه سیما بلند شد و گفت:حالت خوبه؟هنوز یه روز هم از حرفهای آناهیتا نگذشته...ندیدی؟حتما تو هم باید شکست عشقی بخوری تا آدم شی؟بیخیال شو..

-من می خوام انتقام بگیرم..که نمی خوام باهاش دوست شم!.

آناهیتا عصبی گفت:دِ روانی...مثل اینکه حرف حالیت نیست ها...تا حالا یه درصد احتمال دادی که خودت عاشقش شی؟ها؟ فکر کردی امیررایا مونده تو بیای عاشقش شی و بعد تو هم ولش کنی؟اون بین این همه

دختر ترگل ورگل عاشق یکیشون هم نشده!!

-من به خودم ایمان دارم.

ترانه که مثل همیشه و گلاره هم داشت اشکش رو پاک می کرد.

پگاه:آخه سگ تو روح شده مرض داری؟

-خفه..

پگاه:بچه ها ولش کنین..سگ تو روح شده مرض داره!!..آدم مرضدار هم نفهمه!


romangram.com | @romangram_com