#گاهی_عشق_از_پشت_خنجر_می_زند__پارت_147


با اخم برگشت سمتم و گفت:یه شب باهات مهربون شدم،فکر کردی عاشقت شدم و دیگه کارت ندارم؟الان هم اومدم محض رفع دلتنگی؟تو واسه من یه اضافه بیشتری نیستی!شدت تنفر من رو نمی تونی بسنجی!اگه تو نبودی من بی دردسر صاحب تمام املاک و دارایی ها می شدم،بی دردسر!!

بغض تا خود گلوم رسیده بود.دیگه واقعا کسی من رو نمی خواست.این آرتمن هم ازم متنفر بود.آخ و آخ و آخ!!!باز هم من رسیدم به جایی که مجبور شم اخ بگم.یه زمانی محکمیِ تارا آرمان زبانزد بود!.شاید چشم یکی شور بود!نه؟.من کی شدم؟اشکم دراومد.روی گونه ام سر خورد و مزه اش رو چشیدم.

صدای اِغَه گفتن یزدان بلند شد.نگاهشون کردم.یزدان براش دست و پا می زد و اونم با ذوق جواب می داد و اسمشو صدا می زد.یزدان بعد از مدتها یه مرد دیده بود.یه احتشام!یکی همخون خودش...آرتمن خشن همخون پسرم بود؟نه!پسر من مهربون بود.به مادرهای تازه بیوه شده سرکوفت نمی زد.کسی که هنوز کمر صاف نکره بود رو اذیت نمی کرد.تنها رو تنهاتر نمی کرد.زخم زبون نمی زد.پسر من،پسر سالارخان بود.یه خانزاده بود!

صدای شادی آرتمن و یزدان،سکوت خفقان آور خونه رو شکونده بود.حالا یه لبخند کمرنگ چاشنی اشک رو گونه ام شده بود.از خوشحالی کودک سه ماهم!پیشونی اش رو به پیشونی سفید یزدان چسبوند.با خنده گفت:

-وای پسر ناز...بخند بخند...آها...آفرین...یزدان بخند!اِغَه

یزدان هم با غِم غِم جوابشو می داد.لبخند از لبم پاک نمی شد.می شد بچه ام شاد باشه و من غمگین؟

بوسیدش و گفت:وای پسر خوشگل...حیف این چشمای زشت!

خنده ی بلندم قاطی شادی اونا شد.هق هق و قاه قاه من قاطی بود.اشک می ریختم و می خندیدم.روی تخت نشستم.

آروم گفت:می خوام برای یه شب هم شده فراموش کنم اگه تو نبودی به حقم رسیده بودم!

اشکم رو پاک کردم و گفتم:اگه حتی قد یه نخود منو درک می کردی پا به پام اشک می ریختی! اشک و آه یه لحظه هم منو ول نمیکنه!دارم می خندم ولی اشکم جاریه...چون از درون نابودم.

یزدان با دیدن من خندید و بیشتر شیطونی کرد.انقدر شیطونی کرد و سروصدا راه انداخت تا اینکه آروم بین بازوهای آرتمن به خواب رفت.حالا من و آرتمن مات بچه ای به پاکی فرشته ها بودیم.من به فکر این که شاید آرتمن تمومش کنه و اون شاید به فکر این که چطور ضربه بزنه که فقط من نابود شم نه این بچه ی معصوم!

همینم کافی بود.یادگار سالارخان شاد بمونه کافیه من هم فدای یه تار از موهاش!..

*رویا*

romangram.com | @romangram_com