#فصل_نرگس_پارت_9
پشتبندش سریع یکی دیگر.
«بعدش چی شد؟»
سریع جواب کیان را تایپ کرد.
«قلمچی فقط.»
ماوس را به دست گرفت و روی کادر مختص مهرناز کلیک کرد و انتخابش نمود و بیحوصله نوشت:
«متوجه میشه که برادرش یه فرمانده بوده. بعد هم میره تو شهر و با تارش یهکم پول جمع میکنه، بعدش هم گیر مواد و قاچاقچیا میفته.»
در جواب کیان که نوشته بود:
«فردا برنامهای نداری؟»
خواست بنویسد «نه» که صدای پدرش برخاست، در جواب او صدایش را بالا برد.
- بله؟
سخت میشنید، هدفون را از گوش چپش کنار زد، همان لحظه دو نفر هم به چت خصوصیاش آمدند، مهرناز هم جواب داده بود و کسی هم در وبلاگش برایش کامنتی فرستاده بود. داشت روانی میشد که پدرش گفت:
- نون نداریم.
romangram.com | @romangram_com