#فصل_نرگس_پارت_64
- عیب نداره رفیق، دنیا دو روزه. راستی رفیق...
امین از این رفیق رفیق گفتنهایش خندهاش گرفت. سمت کیان سر برگرداند و او ادامه داد:
- از یارتون چه خبر؟ همون لاله؟
امین باز اخم کرد و گفت:
- لال نیست.
کیان راست نشست و این بار خارج از شوخی و کاملاً جدی گفت:
- تو از کجا میدونی لال نیست؟ وقتی میگی تا الان یه کلمه هم باهات حرف نزده؟
سروصدای بچههای کلاس همچنان بالا بود و بالاتر میرفت. آقای مهدوی هم قصد رفتن نداشت. امین با کلافگی روی صورتش دست کشید و آرام گفت:
- اگه لال باشه؛ یعنی کر هم هست. چطور تموم حرفای من رو میفهمه و واکنش نشون میده؟
کیان دیگر نگاهش هم نکرد، رویش را گرداند و با عصبانیت لبش را زیر فشار دندانهایش جوید. مدام پیش خود تکرار میکرد «این پسر از دست رفته!» امین بیتوجه به طرز برخورد کیان، مطمئنتر گفت:
- نکتهی بعدی اینه که داره شاهد درس میخونه، اگه لال باشه که میشه استثنایی خره. میبرنش جایی که باید باشه.
romangram.com | @romangram_com