#فصل_نرگس_پارت_58


امین امانش نداد.

- خفه شو!

رو به دخترها کرد و با اخم و صدای بلندشده‌اش گفت:

- این‎قدر پررو شدین که سرخود میاید تو اتاق یه پسر و وسایلش رو زیرورو می‎کنید؟

شهرزاد که کنارش ایستاده بود، آرام برای توجیه گفت:

- به خدا خواستیم شوخی کنیم.

موبایلش را روی میز تحریرش پرت کرد و به مسخره جواب داد:

- قسم خدا رو نخور شهرزاد که...

حرفش را ادامه نداد؛ اما طوری نگاهش کرد که شهرزاد برای ثانیه‌ای از خودش متنفر شد و از هیبت تازه شکل‌گرفته‌ی امین ترسید. چه کسی امین را بدون لبخند دیده بود که حالا اخم می‎کرد و نگاهش این‎گونه خسته و بیزار شده. رو به شهناز آهسته‎تر گفت:

- از تو انتظار نداشتم. تو که آروم بودی، می فهمیدی، می‎دونی این خواهرت شره. چرا این کار رو کردی؟

شهناز سر فرو انداخت و با انگشتانش بازی کرد، پنداری بغض کرده بود.


romangram.com | @romangram_com