#فصل_نرگس_پارت_55

- الحمدالله، متشکر.

پدرش با فخرفروشی و نگاه خیره‌ای به امین که فریاد می‌زد «من همه‌چیز را می‌دانم» خطاب به همگان گفت:

- امین من مهندسه.

شوهرعمه‌ی خودش این بار با لبخند گفت:

- مثل جنتلمنا رفتار می‌کنی آقای شریعتی جوان.

صدای خنده‌ی آرام جمع بلند شد، آن یکی شوهرعمه‎اش افزود:

- تربیت آقا عارف جز این نباید باشه. چی می‎خونی؟

از اینکه کانون توجهات بود، بدش آمد.

- تجربی، یازدهم.

عمویش این بار دهان مبارک گشود:

- نمره‌هات چطورن؟

با بی‎تفاوتی هرچه تمام‌تر گفت:

romangram.com | @romangram_com