#فصل_نرگس_پارت_29
مرد هم که دید پسرش چندان بهخاطر لورفتنش حال و حوصله ندارد، تکیهاش را از چهارچوب گرفت و گفت:
- فقط آرومتر تحقیق کن.
و رفت. امین هم دلمردهتر و بیقرارتر از پیش، دست روی ماوس کامپیوتر گذاشت. اشارهگر را در صفحهی مرورگر و ویکیپدیا چرخاند و درنهایت روی ضربدر قرمزرنگ گوشهی صفحه کوبید و سیستم را خاموش کرد.
***
زنگ خورد و همه با هم، بیتوجه به اینکه صحبتهای نقوی همچنان ادامه داشت، برخاستند.
شاگردان حتی با ثانیهشماری، وسایلشان را جمع کرده و هیچ اعتنایی به دبیر و درس و احترام و بزرگتری و کوچکتری نداشتند. هنوز «خسته نباشید» را کامل ادا نکرده بود که نصف کلاس خالی شد. نقوی با تأسف سری تکان داد و پاسخ آن باادبان کلاس یا از قول باقی دانشآموزان، پاچهخوارانی را که حین خروج خسته نباشیدی میگفتند با آرامش و خستگی میگفت و اغلب سری تکان میداد.
بدی تدریس زنگ آخر همین بود. هیچکس حواسش پی تو نیست، همه یا از خستگی و بیحالی بیهوشند یا دقیقهشماری زنگ تعطیلی را میکنند. عدهای هم که به نسبت بقیه دلوجرئت بیشتری دارند، میگویند فلان دبیر کارمان دارد و فلنگ را میبندند.
به همین علت، با گذشتن سه ماه از شروع سال نتوانسته بود هماهنگ با برنامهی آموزشوپرورش پیش برود و دو-سه درسی عقب بود. از طرفی هرروز ظهر باید سریع میرفت که به مدرسهی دختر کلاس اولیاش که شیفت گردشی داشت برسد، خلاصه همهچیز بر این دبیر فیزیک سخت و دشوار میگذشت.
برای دانشآموزان که این دغدغههای دبیران و معلمان به چشم نمیآمدند؛ تنها به فکر این بودند که فلان دبیر چه سؤالاتی طرح میکند؟ چرا جواب سؤالم را نداد؟ چقدر از فلان دبیر بدم میآید! نمرهام را نمیدهد بیهمهچیز و الی آخر.
هیچکس نمیگوید بیچاره دارد زحمت میکشد تا با ما بچههای شروشرور سازش کند و بالاخره حقوقش را بگیرد. هیچکس از زاویهی معلم به دانشآموز نگاه نمیکند.
از طرفی هم کمتر معلمی به خواستهها و امیال و تواناییهای دانشآموزانش نگاه میکند و تنها خواستهاش از دانشآموز این است که درس بخوانید تا نمره بگیرید و همواره سر هر کلاسی که میرود، تکرار میکند که وظیفهی دانشآموز درسخواندن است و بس.
این یک مثال ساده بود. در زندگیها هم این ماجرا هست. ما تنها در مواقع مختلف، حق خود را میخواهیم و به افکار، موقعیت دیگران و حتی وضعیتشان هیچ توجهی نمیکنیم. گویی تنها خود را حقدار و باقی را موظف میدانیم.
romangram.com | @romangram_com