#فصل_نرگس_پارت_27

و مهر کتابخانه‌ی مرکزی و معروف شهر.

به عمرش تا این اندازه جلوی خود و شخصیتش ضایع نشده بود. دیگر به چیز خاصی نمی‌رسید که مهم باشد. خواست کتاب را مانند خودش روی صندلی مقدس بگذارد و آن را پس دهد که کنجکاوی مانعش شد، برگشت و جلدش را نگاه کرد. بزرگ و طلایی نوشته شده بود «تشویق» و بالایش کوچک‌تر و باز هم طلایی «جین آستین» جین آستین را می‌شناخت و احساس می‌کرد کتابی از آن می‌‎شناسد که کتاب معروفی هم هست؛ اما نام کتابش را به یاد نمی‌آورد. خواست پشت کتاب و خلاصه‌اش را بخواند که چوب بستنی‌ای را که لای کتاب بود دید.

با بهت بی‌اندازه‌ای نگاهش کرد و خواست آن را از لای اوراق کتاب بیرون بکشد؛ ولی برخاستن دختر مانع این عملش شد. همچنین متوجه شد که محمد رسیده و پراید تمیزش کمی جلوتر از ایستگاه متوقف شده است. نخواست دختر را معطل کند، کتاب را به دست او که منتظر بود، سپرد و ایستاد و مؤدبانه گفت:

- خداحافظ.

دختر رفت.

امین در راه به این فکر می‌کرد که تا به این روز، واژه‌ی «خداحافظ» در دایره لغاتش جایی نداشت و همواره یا «بای» بود یا امثالی از «خدافظ» و «خدافس» هیچ‌گاه خداحافظ را کامل نمی‌گفت.

***

سعی کرد پرستیژ مناسبی را در برخورد با آن دختر چادری انتخاب کند.

- بله همین‌طوره، من در کل خیلی اهل کتاب هستم و کتابای زیادی می‌خونم؛ ولی بیشتر اوقات چون تعدادشون یه مقدار زیاده، اسماشون رو یادم نمی‌مونه؛ مثلا همین رمانی که گفتید، تشویق.

من این رمان رو شاید بیشتر از ده‌ها بار خوندم. می‌‌دونید که این جلد کتاب چاپ 1391 هست؛ ولی پیش از اون هم این کتاب به چاپ رسیده بوده. من واقعاً رمانی بهتر از این رمان پیدا نمی‌کنم، چرا که داستانش عاشقانه‌ای بسیار جذابه و از نظر من این کتاب باید جزء بهترین کتابای این نویسنده باشه. قضیه‌ی رمانش تا حد خیلی زیادی شبیه به رمان غرور و تعصبشه. در کل این‌جوریه که سبک جین آستین نوشتن کتابایی عاشقانه ولی عاقلانه‌ست. وجود چنین نویسنده‌ی توانمندی در قرن هجدهم و نوزدهم واقعاً تعجب‌برانگیز بوده...

- بله بله؛ ولی تعجب‌برانگیزتر اینه که تو داری این‌طوری درس می‌خونی.

امین وحشت‌زده و سکته‌ای به در اتاقش نگاه کرد که پدرش با طلبکاری و دست‌به‌سـینه ایستاده بود. پیش از آنکه عکس‌العملی نسبت به ورود بی‌اجازه و ناگهانی پدرش نشان دهد، نفسی کشید تا راه ریه‌اش باز شود و قلبش آن‎طور وحشیانه نکوبد. سرش را با دو دست قائمه بر میز گرفت.

romangram.com | @romangram_com