#فصل_نرگس_پارت_20


شهرش را نگفت؛ چون حس کرد اگر آن دختر مسخره باشد، خودش صد مرتبه مسخره‌تر است که پابه‌پایش جلو می‌رود و پاسخ حرکات بچگانه‌اش را می‌دهد.

نوشین که از خوش‌حالی سر از پا نمی‌شناخت و می‌دانست با دوستانش به حساب افی (افسانه) یک شام را افتاده است و شرط را بـرده، با لبخند گفت:

- من هم نوشین، 15، شیراز. البته اصلیتم مال اراکه و بابام فقط اینجا کار می‌کنه.

دست راستش را سمت امین دراز کرد و با زیباترین لبخندی که از خود سراغ داشت گفت:

- خوشوقتم.

امین حال خود را نمی‌فهمید و هم می‌خواست روزگاری با این دختر باشد و هم نمی‌خواست. باز نیشخندی در وجودش به او طعنه زد. هم خدا و هم خرما؟ پیش خود خندید، باید می‌گفت هم خدا و هم مؤنث‌بازی؟ بی‌اهمیت، دست ظریف دختر را در دست گرم خویش فشرد و رها کرد.

ماشین پراید هاچ‌بک سفیدی آمد و کمی جلوتر از ایستگاه متوقف شده، بوق زد. نوشین حرف می‌زد «من اولین‌ بارمه که با یه پسر دوست میشم و بابام تو فلان شرکت کار می‌کنه و ماشینمون ماکسیمائه و یه داداش بزرگ‌تر دارم و رشته‌م تجربیه و می‌خوام جراح زیبایی بشم...» و هزار و یک دروغی که از هر دختری ممکن است برای بازارگرمی بشنوی.

حواس امین پی این بود که با تک‌بوق راننده‌ی جوان آن پراید 111، دختر چادری ایستاد و کیف نسبتاً کهنه‌اش را روی شانه‌اش گذاشت و کتابش را با دست دیگر گرفت، از روبه‎روی امین گذر کرد و سوار آن ماشین شد و جلو نشست. راننده هم که گویی در حال احوالپرسی بوده باشد، با خنده چیزهایی می‌گفت و جلو را نگاه می‌کرد و بالاخره از دیدرس نگاه میخکوب ولی نامحسوس امین دور شد.

نوشته‌ی پشت شیشه، باز ذهن خراب امین را درگیر کرد «MOHAMMAD»

عصبی شد. نه نه، غیرت نبود. امین اصلاً مفهوم غیرت را درک نمی‌کرد. او رگ نداشت، فقط نظاره‌گر بود و هیچ‌چیز به هیچ‌کجایش هم نبود یا حداقل این‌گونه بود که او فکر می‌کرد. زمانی خواست بر سر دوست مؤنثش غیرتی شود و از او بازجویی کند که چرا هم‌زمان با من و صد نفر دیگری و در بهت ماند زمانی که آن دختر بهش گفت «تو با صد نفر باشی عیب نیست و ایرادی نداره، من که با صد نفر باشم نادرسته؟»

امین آنجا بود که غیرت را بـ.ـوسـ.ـید و کنار گذاشت. نه اصلاً او چیزی را کنار نگذاشت، پیش‌تر هم اگر حساسیتی بر دو*ست‌د*خترانش می‌داشت، بیشتر ادا بود تا حس نگرانی و یا حتی حسادت، او اداآمدن‌های بیخودش را فاکتور گرفت و کنار گذاشت.


romangram.com | @romangram_com